گفتگو با آيت الله خوشوقت: هزاران نامهي دعوت به حسين عليهالسلام نوشتند؛ او را دوست داشتند و با دشمنانش دشمن بودند؛ اصلاً شيعهي او بودند. اما ناگهان ورق برميگردد. همينها نه تنها از او حمايت نميکنند بلکه به قتل او اتفاق ميکنند. موضوع، آنقدر هولناک و عجيب است.
هزاران نامهي دعوت به حسين عليهالسلام نوشتند؛ او را دوست داشتند و با دشمنانش دشمن بودند؛ اصلاً شيعهي او بودند. اما ناگهان ورق برميگردد... همينها نه تنها از او حمايت نميکنند بلکه به قتل او اتفاق ميکنند. موضوع، آنقدر هولناک و عجيب است که هر وجدان بيداري را تکان ميدهد. اگر آنها اينچنين لغزيدند، چه ضمانتي وجود دارد که ما نلغزيم؟ دغدغهاي که باعث شد در يک جمعه شب زمستاني، بعد از نماز مغرب و عشا به منزل حضرت آيتالله خوشوقت برويم. آيتالله خوشوقت –از نخستين شاگردان علامه طباطبائي و از برجستهترين عالمان اخلاق- در اين گفتوگو به تبيين چرايي اين انحراف مردم کوفه و راه مصون ماندن جامعهي ما از اين انحراف ميپردازند...
تاکنون تحليلهاي زيادي از علت بيوفايي مردم کوفه و آن حرکت عجيبشان در پشت کردن به حضرت سيدالشهدا عليهالسلام ارائه شده است؛ تحليل حضرتعالي از چرايي اين اقدام مردم کوفه چيست؟
مشکل اهل کوفه اين بود که ايمانشان ضعيف بود. حضرت را تا جايي دوست داشتند که براي خودشان ضرري نداشته باشد. آنها بيدين که نشدند؛ مثل خيلي از شيعيان امروز فقط ايمانشان ضعيف بود. بيچارهها حتي قلوبشان با امام حسين عليهالسلام بود و با دشمنان او دشمن بودند، اما وقتي احساس کردند که خطري هست، عقب کشيدند. ابن زياد تهديد کرد و گفت شما را ميكُشم، دست ميبُرم، پا ميبُرم، در رفتند؛ ترسيدند. اگر کمي ايمانشان قوي بود و نترسيده بودند، به ميدان ميآمدند و شهيد ميشدند؛ همانطور که امام حسين عليهالسلام با افتخار ميرود در دل خطر. کوفيان اما اين باور را نداشتند. گفتند تا چرخ زندگيمان ميچرخد، تا مزاحمت مالي و جاني در کار نيست، در کنار اهلبيت عليهمالسلام هستيم. به همين خاطر وقتي ديدند اگر به طرف امام حسين عليهالسلام بروند کشته ميشوند، نرفتند.
چه تحولات اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي اتفاق افتاده بود که فکر آنان را به اينجا رسانده بود؟
جامعهي کوفه، جامعهي بيتقوايي بود. شيعه بودند، اما ضعف ايمان داشتند. به همين خاطر در وقت امتحان فرار کردند. اين فرارشان به خاطر ضعف باور بود. اگر ايمان بالايي داشتند، به شهادت افتخار ميکردند. اصلاً علت وقوع ماجراي کربلا بيديني بود.
يزيد بيدين بود؛ سلطنت ميخواست. ديد اگر امام حسين عليهالسلام بيعت نکند، ديگران هم ممکن است بيعت نکنند. لذا سخت گرفت. امام حسين عليهالسلام هم ديد اگر بيعت کند، ديگر اسلام از بين رفته است، چون يزيد علناً دين را قبول نداشت. امام حسين عليهالسلام چون ايمانش قوي بود، دستور خداوند را پذيرفت که بايد تو کشته شوي تا اسلام سالم بماند. اگر امام عليهالسلام اين کار را نميکرد، اسلام از بين ميرفت. آنها هم قدرت داشتند و هم پول؛ بدسابقه بودند، بتپرست بودند، فقط مسلمان زباني بودند، چرا مردم به اينها روي آوردند؟ چون مردم از سختي گريزان بودند. اينها را پسنديدند و براي کشتن امام عليهالسلام اتفاق کردند. اين کار باعث شد که بنياميه حدود هشتاد سال حکومت کنند. حدود پانصد سال هم بنيعباس حکومت کردند. در اين 580 سال خيلي از احکام اسلام از بين رفت و خلفا و سلاطين احکام اسلام را آن طوري پياده کردند که ميپسنديدند.
براي اينکه ما نيز دچار اين ضعف ايمان نشويم، چه بايد بکنيم؟
ضعف ايمان معلول گناه کردن و عدم پايبندي عملي به اسلام است. کسي که از آزادي خود سوء استفاده ميکند و مرتکب گناه ميشود، خود را در وضعيت خطرناک قرار ميدهد و دچار ضعف ايمان ميشود. هر يک گناهي که انجام شود، ايمان را پايين ميآورد، اما هر مراعات قانون اسلام، ايمان را بالا ميبرد. براي اينکه ايمان مردم بالا برود، ابتدا بايد احکام اسلام را در جامعه پياده کرد، آن وقت کارها درست ميشود. تا زماني که احکام اسلامي در جامعه پياده نشود و ايمان مردم ضعيف بماند، رشوه ميگيرند يا نماز نميخوانند يا هر کار بدي را ممکن است مرتکب شوند. در اين صورت اخلاق جامعه هيچوقت اصلاح نميشود. رکن اخلاق، ايمان در مرحلهي بالا است. راه رسيدن به اين ايمان هم اين است که جلوي گناه گرفته شود و مردم گناه نکنند. گناه ضد ايمان است. اگر ايمان در افراد وجود نداشته باشد، وقتي که در معرض ديد پليس نباشند، تخلف ميکنند. ايمان پليس باطني است. افراد باايمان در خانهي خودشان هم تخلف نميکنند.
حالا ايمان چگونه درست ميشود؟ با ادامهي تقوا. تنها راه افزايش ايمان، عمل به قانون الهي است. اگر واجبات را انجام دهيم و محرمات را انجام ندهيم، همين کار ايمان ما را بالا ميبرد. اگر تقوا نداشتيم، ايمانمان پايين ميآيد. بهتدريج وقتي هم که آن ايمان مرحلهي اول، که هر عقلي ميپذيرد که خدا هست از بين رفت، کمکم آدم به کفر گرايش پيدا ميکند و بعد به سرحد کفر ميرسد. خاصيت گناه اين است که ايمان را پايين ميآورد، ايمان که کم شد، انسان به سمت دنيا و گناه سوق پيدا ميکند و بعد مرتکب گناهان بزرگ ميشود. کسي ميتواند از اين مشکل در امان بماند که اهل تقوا و دوري از گناه باشد.
شما وقتي به صحيفهي سجاديه نگاه ميکنيد، ميبينيد که تمام اين مسائل و تمام نقاط ضعف انسان در آن مطرح شده و براي آن راهکار ارائه شده است. صحيفهي سجاديه همهي اين خلأها را پر ميکند. تقوا، ترک گناه، ايمان و اخلاق در آن مطرح است. ايمان و تقوا همواره در کنار اخلاق در اين کتاب مطرح شده. شما ميبينيد که امام سجاد عليهالسلام در فرازهاي اول دعاي مکارمالاخلاق، تکامل ايمان را از خداوند مسئلت ميکنند.1 ضعف ايمان باعث ميشود که انسان خمس و زکات ندهد و از جهاد فرار کند. اگر ايمان کامل شد، ديگر انسان مرتکب اين گناهان نميشود. اين کتاب شريف، ايمان را جزئي از اخلاق حساب ميکند، راجع به تقوا صحبت ميکند، تقوا را هم جزئي از اخلاق حساب ميکند.2 بنابراين نميتوان اخلاق را از ايمان و تقوا جدا کرد.
اگر همهي افراد جامعه ايمان خود را بالا ببرند، جامعه اصلاح ميشود، اما اگر بعضيها ايمان داشته باشند و بعضيها نه، آن وقت ديگر همهشان خوب نيستند و ممکن است اين بعضيهاي خوب از آن بعضيهاي بد اثر بپذيرند. اين مسئله امري طبيعي است، چون نفس اماره ميخواهد انسان را به سمت گناه سوق بدهد.
با توجه به تشکيل نظام اسلامي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دولت چه وظيفهاي در قبال مسئلهي ايمان ديني مردم بر عهده دارد؟
تمام دستورات اسلام در حکم قانون است. اگر اين قوانين در وهلهي اول اجرا نشود، قوانيني که مردم براي زندگي دنيايي خودشان وضع ميکنند ديگر فايدهاي به حال آنان نخواهد داشت، زيرا از زير بار هر قانون ديگري ميشود فرار کرد. مثلاً ممکن است فرد با رشوه از قانون فرار کند. قوانين ديگر بايد بر قانون اسلام متکي باشند. اگر قوانين ديگر با قانون اسلام مطابق بود، بايد اجرا شود وگرنه اصلاً نبايد اجرا شود. اگر حکومت اسلامي قوانين اسلام را در جامعه اجرا کند، هم افراد اصلاح ميشوند و هم اجتماع. اجراي اين قوانين باعث ميشود که گناه در جامعه کم بشود و در نتيجه لوازم ايمان فراهم ميشود.
بنابراين حکومت اسلامي بايد در مردم ايمان بالا ايجاد کند. ايمان بالا هم طبق دستور اسلام از اين حاصل ميشود که واجبات را انجام دهيم و محرمات را ترک کنيم؛ به طور خلاصه تقوا را رعايت کنيم. حکومت هم قدرت دارد تا جلوي تخلف از قانون را بگيرد و اگر اين کار را نکند، نه فرد اصلاح ميشود و نه اجتماع. در اين شرايط، وضع اجتماع سال به سال بدتر ميشود. پس ما بايد کاري کنيم که مردم قوانين را اجرا کنند. اگر قوانين اجرا نشود، فايدهاي ندارد. اگر طبيب، بيماري را تشخيص دهد و نسخه را هم بنويسد، اما بيمار از اين نسخه استفاده نکند، مداوا نميشود. احکام اسلامي بايد در جامعه پياده شود و کليد حل تمام مشکلات جامعه در عمل به اين قوانين است.
اسلام گفته که بايد خانوادهي خود را مطابق تقوا و اسلام تربيت کنيد. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»4 اجتماع هم از خانواده شروع ميشود. اگر رؤساي خانواده عمل کنند به اين آيه، جامعه هم اصلاح ميشود، اما اگر خانواده دنبال اين تربيت نباشد و مثلاً دنبال ماهواره باشد، جامعه هم اصلاح نخواهد شد.
البته قانون خاصيت محدودکنندگي دارد و طبع انسان، مخالف محدود شدن است. طبع انسان به دنبال آزادي است. تشکيل حکومت اسلامي براي اين است که مردم را به سمت اجراي اين قوانين سوق بدهد. در جامعهي اسلامي کسي که مرتکب خلافي ميشود، نبايد احساس آسودگي کند. اصلاً نهي از منکر براي اين است که همه نسبت به عمل خلاف حساس باشند. اگر هر کسي بگويد که اين خلاف به من ربطي ندارد و تأثيري هم به حال من ندارد، اين جامعه اسلامي نيست. پس اولين کار ما بايد اين باشد که مردم قانون اسلام را ياد بگيرند. در مرحلهي بعد بايد نسبت به آن ملتزم شوند و آن را عمل کنند. اگر کسي از اين قوانين تخلف کرد، بايد طبق دستور اسلام با او برخورد شود. اگر ما در جامعه به اندازهي توان و قدرت خودمان اين مسائل را مراعات کرديم، فرد و جامعه اصلاح خواهد شد.
نقطهي آغاز و گام نخست براي ارتقاي ايماني جامعهي اسلامي چيست؟
قدم اول اين کار از مسئولين شروع ميشود. اگر مسئولين به قوانين اسلام پايبند باشند، مردم هم از آنان تبعيت ميکنند. مردم وقتي ببينند و بشنوند که مسئولين به قوانين اسلام پايبندند و خانوادهي آنان هم تقيد دارند، آن وقت آنها هم ياد ميگيرند که قوانين اسلام را در جامعه اجرا کنند. قاعدهي «النّاسُ علي دينِ مُلُوكِهِم»3 در اينجا جاري است. اما اگر مسئولين به قانون اسلام عمل نکردند، مردم هم تدريجاً به عمل نکردن به قوانين اسلامي گرايش پيدا ميکنند و وضع جامعه خراب ميشود.
گام دوم عبارت از اين است که مسئولين، قانون اسلام را در جامعه پياده کنند. با اجراي قوانين، عمل به قانون در طبقات پايينتر هم جريان پيدا ميکند. اما اگر مسئولين قوانين را اجرا نکنند، مردم هم به طريق اولي آن را اجرا نميکنند و در اين صورت هر کاري که در اين جامعه صورت بگيرد، هيچ اثر مفيدي نخواهد داشت و آثار مضر آن هم بهتدريج آشکار ميشود؛ آثاري که از عدم پايبندي مردم به قوانين اسلامي حکايت ميکند. مردم نماز نميخوانند، روزه نميگيرند، زنان حجاب را رعايت نميکنند و خلاصه هر کسي تا آن جايي که بتواند، به قانون اسلام عمل نميکند. وظيفهي حکومت اسلامي اين است که از بروز چنين وضعي جلوگيري کند.
آنهايي که در رأس حکومت اسلامي هستند، بايد عادل باشند و به قوانين اسلامي عمل کنند. قوانين اسلام به گونهاي است که هم فرد و هم اجتماع را اصلاح ميکند و به فرد ميگويد تا آنجا که ميتواني، بايد به اجتماع هم رسيدگي کني، منتها اول بايد خودت به قوانين اسلام معتقد باشي تا بتواني آنها را در جامعه اجرا کني. وقتي اينجور شدند، زيردستيها هم مراقب خودشان هستند تا قوانين را رعايت کنند. تقيد به قانون به همه سرايت ميکند، اما اگر افرادي باشند که در رأس باشند، اما قوانين را قبول نداشته باشند، مثلاً نماز نخوانند يا روزه نگيرند يا افکار غربي داشته باشند يا ولايت فقيه را قبول نداشته باشند، اين ديگر حکومت اسلامي نميشود. بنابراين تمام اين مسائل بايد تحت نظر اسلام تنظيم شود؛ هم عقايد و هم احکام و هم اخلاقي که مسئولين در جامعهي اسلامي اعمال ميکنند. در غير اين صورت اگر کسي به خدا ايمان نداشته و عمل به اسلام را قبول نداشته باشد، چنين کسي چه اثري ميتواند بر پيشرفت اسلام در جامعه داشته باشد؟ صد سال هم اگر حکومت اسلامي با اين وضع باشد، هيچ تأثيري نخواهد داشت.
آيا اين مواردي که اشاره کرديد، شامل حال خواص غير از مسئولين هم ميشود؟ يعني آيا چنين تأثيري براي نخبگان و گروههاي مرجع جامعه هم وجود دارد؟
بله، شامل همهي خواص و کساني است که قدرت دارند و ميتوانند در ديگران تأثير بگذارند. آنهايي که زحمت کشيدهاند، درس خواندهاند و بلد هستند که چگونه جامعه را به مسيري هدايت کنند، اينها بايد هم خودشان خوب عمل کنند و هم ديگران را به سمت عمل خوب سوق بدهند. در اين صورت هم فرد درست ميشود و هم جامعه. احکام اسلامي براي اجرا در جامعهي اسلامي است، اما چون جامعه از افراد تشکيل شده، اول افراد بايد تقوا را مراعات کنند و بعد در زندگي خود در جامعه تا جايي که قدرت دارند، اين احکام را به ديگران گوشزد کنند و خودشان هم آن را پياده کنند. لذا اسلام گفته که بايد خانوادهي خود را مطابق تقوا و اسلام تربيت کنيد. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»4 اجتماع هم از خانواده شروع ميشود. اگر رؤساي خانواده عمل کنند به اين آيه، جامعه هم اصلاح ميشود، اما اگر خانواده دنبال اين تربيت نباشد و مثلاً دنبال ماهواره باشد، جامعه هم اصلاح نخواهد شد.
بنابراين بايد ابتدا از گروههاي بالا و از خواص شروع کرد، زيرا جهت حرکت جامعه دست آنها است. مردم تشنهي پياده شدن احکام اسلامي هستند، مسئولي که چنين دغدغهاي دارد و تشنهي خدمت به مردم است، هرگز از کار خود نميزند و نميگذارد که کار مردم بر زمين بماند، مراقب کارمندانش هم هست که آنها هم قوانين را رعايت کنند. اگر آنها به قوانين اسلامي پايبند باشند و اين قوانين را در جامعه پياده کنند، همه چيز درست ميشود. ايمان، انسان را کنترل ميکند تا هم مواظب خودش و هم مراقب ديگران باشد. پياده شدن احکام اسلام همان و پياده شدن اسلام همان. اما اگر اسلام در جامعه پياده نشود، آن وقت فساد پياده خواهد شد و در اينجا خواص بيشتر مسئول هستند.
پينوشتها:
1. صحيفهي سجاديه؛ دعاي بيستم (مکارمالاخلاق): اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ / بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست و ايمانم را به درجهي کاملترين ايمان رسان.
2. صحيفهي سجاديه؛ دعاي بيستم (مکارمالاخلاق): اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ فِي بَسْطِ الْعَدْلِ وَ كَظْمِ الغَيْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ و إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّيرَةِ وَ سُكُونِ الرِّيحِ وَ طِيبِ الْمخَالَقَةِ وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَكْمِلْ ذلک لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّاْيِ الْمُخْتَرَعِ / بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زيور شايستگان بياراي و زينت اهل تقوا را در اين امور بر من بپوشان؛ در گستردن سفرهي عدل، و فروخوردن خشم و خاموش کردن آتش فتنه و جمع کردن پراکندگان و اصلاح بين مردم و آشکار نمودن کارهاي خوب و پوشاندن عيوب و نرم خويي و فروتني و خوش رفتاري و وقار و حسن معاشرت و سبقتجويي به فضيلت و اختيار کردن تفضل بر ديگران و چشمپوشي از سرزنش ديگران و بخشش رايگان به غير مستحق و گفتن سخن حق؛ هر چند سنگين و گران باشد و ناچيز دانستن نيکي را در گفتار و رفتارم؛ هرچند زياد باشد و بسيار شمردن شرّ را در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشد و همهي اين خصلتها را به وسيلهي تداوم اطاعت و همراهي با جماعت مسلمين و فروگذاشتن اهل بدعت و عملکنندهي به رأي ساختگي در دين کامل ساز.
3. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 102، ص 7، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404ق؛ الاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمة، ج 2، ص 21، مکتبة هاشمي، تبريز، 1381ق.
4. سورهي تحريم؛ آيهي 6: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ / اى کسانى که ايمان آوردهايد! خود و خانوادهى خويش را از آتشى که هيزم آن، مردم و سنگها هستند حفظ کنيد که بر آن فرشتگانى خشن و سختگير نگهبانند و از آنچه که خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمىکنند و آنچه را انجام مىدهند که مأمور آن شدهاند.