گفتگو با دکتر مسعود اسداللهي:وضعيت پيچيدهي آمريکا در منطقه اصلاً به اين کشور اجازه نميدهد که جنگي، آن هم با ايران راه اندازد؛ در اين صورت، امنيت منطقهي حساس خليج فارس و جريان صدور نفت و وضعيت ضعيف همپيمانان امريکا در اين منطقه، زير سؤال خواهد رفت.
تهديدهاي نظامي آمريکا و رژيم صهيونيستي در بيست سال گذشته امري طبيعي براي ملت ما بوده که هربار به بهانهاي مطرح شده است. اينبار اما به نظر ميرسد که دليل اين تهديدها نگراني از ادامهي حيات رژيم صهيونيستي با توجه به وقوع بيداري اسلامي در منطقه است. به نظر شما معادلات منطقهاي در مورد اسرئيل به چه سمتي پيش خواهد رفت؟
تحولاتي که تاکنون رخ داده و در رأس آنها سقوط رژيم مبارک و پيامدهاي پس از آن، براي رژيم صهيونيستي مانند يک کابوس آشفته بوده است. اين رژيم بيش از همه نگران تحولات آينده است، زيرا بيشترين ضربه را از اين تحولات خورده است. اکنون رژيم صهيونيستي همپيمان ارزشمندي مثل حُسني مبارک را از دست داده است. تعبيري که اسرائيليها در مورد مبارک به کار ميبردند، «گنج استراتژيک» بود. حتي چندي پيش در خبرها آمد که اسرائيل مبارک را به عنوان نامزد «مرد سال» معرفي کرده است. اينها همه نشان از خدمات مبارک به رژيم صهيونيستي در سي سال گذشته دارد.
با اينکه پيمان کمپديويد در زمان انور سادات امضا شد، اما قسمت عمدهي آن در زمان مبارک به اجرا در آمد. اسرائيليها علناً و آشکارا اذعان دارند که پيمان کمپديويد تنها يک پيمان صلح نبود، بلکه دستاوردهاي بسيار مثبت امنيتي و اقتصادي نيز براي آنها در پي داشت. هِنري کيسينجر1 در دههي هفتاد ميلادي اين جملهي معروف را گفت که «بدون [توافق با] مصر هيچ جنگي بين اعراب و رژيم صهيونيستي اتفاق نميافتد و بدون [توافق با] سوريه هيچ صلحي بين اعراب و اسرائيل رخ نميدهد.» اين يک واقعيت تلخ است، زيرا وقتي مصر پيمان کمپديويد را پذيرفت و از جبههي مبارزهي اعراب بيرون آمد، عملاً ديگر هيچ جنگي عليه رژيم صهيونيستي وجود نداشت. يعني اردن و سوريه و لبنان ضعيفتر از آن بودند که بتوانند مستقلاً در چنين مبارزهاي حضور داشته باشند.
تحولات اخير منطقه و بهويژه مصر حتي از لحاظ ژئواستراتژيک نيز امنيت رژيم اشغالگر قدس را به چالش کشيده است. گابيل، رئيس ستاد ارتش رژيم صهيونيستي، در مراسم توديع خود صراحتاً اعلام کرد: ما تا الان از بابت مرزهاي جنوبي آسودهخاطر بوديم و استراتژي و دکترين اسرائيل بر اساس مرزهاي شمالي طراحي شده بود، اما پس از سقوط مبارک جبههي جنوبي هم ناامن شده است. پس بايد دکترين نظامي خود را تغيير دهيم، زيرا ديگر احتمال حمله از جنوب نيز وجود دارد.
از طرف ديگر رژيم صهيونيستي به اين نتيجه رسيده که سر کار آمدن هر نظام ديگري در مصر، هيچگاه مانند نظام مبارک براي آنها مفيد نخواهد بود، زيرا مردم مصر بهپا خاستهاند. درست است که انقلاب در مصر کامل نشده و تنها بخشي از حاشيه و رأس نظام پيشين از بين رفته و هنوز بدنهي آن باقي است، اما در همين حد هم مسئولين شوراي نظامي در پيمان کمپديويد تجديد نظر ميکنند. مثلاً آقاي نبيل العربي، دبيرکل نهضت عرب که مدتي وزير خارجهي مصر بود، صريحاً اعلام کرد که پيمان کمپديويد يک پيمان دوجانبه است و مصر نميتواند يکجانبه و يکطرفه آن را لغو کند. البته ايشان اين تعبير را نيز داشت که: در طول 30 سال مصر به تمام تعهدات خود در کمپديويد عمل کرده، اما اسرائيل عمل نکرده است و ما بايد از همين زاويه وارد شويم که چرا اسرائيل به تعهدات خود عمل نکرده است؟
چند وقت پيش نيز آقاي عصام شرف، نخستوزير فعلي مصر گفت: پيمان کمپديويد پيمان مقدسي نيست که حق تشکيک در آن وجود نداشته باشد. اين جملات با واکنش مقامات رژيم صهيونيستي روبهرو شد، زيرا اين پيمان براي آنها يک گنج استراتژيک است و منافعي را براي آنان تأمين کرده که قابل چشمپوشي نيست. اگر اين پيمان لغو شود، ارتش مصر ميتواند در صحراي سينا مستقر شود و اين خطر بزرگي براي اسرائيل به حساب ميآيد.
بنابراين از نظر اسرائيليها يک اتفاق بزرگ استراتژيک رخ داده است؛ اينکه مبارک سقوط کرده و معلوم نيست چه دولتي در مصر بر سر کار خواهد آمد. گروههاي مخالف اسرائيل در مصر پا گرفتهاند و همهي اينها براي اين رژيم يک کابوس شده است. تلاش آمريکا و اسرائيل براي غلبه بر موج بيداري اسلامي نيز به همين دليل است.
وضعيت در مورد اردن نيز به عنوان يکي از همپيمانان نزديک رژيم صهيونيستي همينگونه است. همه ميدانند که دستگاه امنيتي اردن در منطقه مثل شعبهاي از موساد عمل کرده و اين دستگاه رابطهي نزديکي با رژيم صهيونيستي دارد. الان خيال اسرائيل از بابت مرز کرانهي باختري رود اردن راحت است، ولي هنوز به دليل مسائل داخلي، در اردن حرکتهاي اعتراضي گسترش پيدا نکرده است. اگر اين رژيم هم دچار بحران شود، قطعاً مشکلات اين رژيم دوچندان خواهد شد.
ما شاهد تلاشهاي آمريکا و رژيم صهيونيستي در سوريه براي تضعيف جبههي مقاومت هستيم. آنها در اين کشور چه برنامهاي را دنبال ميکنند؟
اسرائيل در برخورد با سوريه دو ديدگاه دارد؛ اول سرنگوني حکومت فعلي سوريه به سبب همپيمان بودن با ايران و حزبالله لبنان و گروههاي فلسطيني است. دوم اينکه به دليل عدم شناخت جايگزين اين حکومت، نظام فعلي تا مرز سقوط پيش برود و در حالت مرگ و زندگي قرار بگيرد تا پس از آن شروع به گرفتن امتيازهايي از آن مانند قطع رابطه با ايران کنند. بنابراين تمام اتفاقاتي که در منطقه رخ ميدهد، بر ضد آمريکا و رژيم صهيونيستي است. از همينجا اين سادهانديشي عدهاي رد ميشود که معتقدند اين اتفاقات را آمريکا طراحي کرده است. آمريکاييها الان سردرگم هستند و با تلاشهاي ديپلماتيک در صدد کنترل موج و خيزش مردم هستند. ضمن اينکه اگر دست آمريکا بود، اول بايد انقلاب را از مخالفين خود شروع ميکرد، اما چطور است که آمريکا انقلاب را از همپيمانان خودش شروع ميکند؟!
اينکه اسرائيل در محاصره قرار گرفته، حرف درستي است. حتي خود اسرائيليها معتقدند: «ما جزيرهاي هستيم که در دريايي از دشمن قرار گرفتهايم.» اين سبب ميشود که وضعيت اسرائيل به همان سالهاي آغازين شکلگيري بازگردد. البته با اين تفاوت که نظامها ديگر با ارتشهاي کلاسيک خود به مقابله با رژيم صهيونيستي نميآيند، بلکه يک پتانسيل قوي و مستحکم براي مبارزه با اين رژيم پديد آمده است. امروز روز حضور مردم و گروههاي مقاوت مردمي است. در غزه با وجود وسعت کم آن، همين گروهها دردسرساز شدهاند و اگر مصر هم حمايت علني و آشکار خود را از فلسطين اعلام کند، اين گروهها بيشتر هم خواهند شد.
با توجه به تحليل شما، اگر وضعيت استراتژيک رژيم اشغالگر قدس تا اين حد بحراني است، پس چرا آنها جمهوري اسلامي ايران را تهديد نظامي ميکنند؟
اين واقعيت که رژيم صهيونيستي در وضعيت بد استراتژيک قرار گرفته، شعاري نيست که فقط مخالفان اين رژيم آن را سر بدهند، بلکه در گزارش مفصلي هم که يکي از مراکز بسيار معروف پژوهشي و امنيتي در دانشگاه تلآويو تهيه کرده، خود اسرائيليها اعتراف کردهاند که وضعيت استراتژيک رژيم صهيونيستي در حال حاضر بدترين وضعيت در طول بيش از شصت سال تشکيل اين رژيم غاصب است. اما اينکه چرا اسرائيليها در چنين وضعيتي ايران را تهديد به حملهي نظامي به تأسيسات هستهاي ميکنند، مربوط به همين وضعيت بد استراتژيک است. اسرائيليها براي فرافکني و تحتالشعاع قرار دادن مشکلات داخلي و خارجي خود نياز به يک بحرانسازي در منطقه دارند تا توجهات داخلي را به خود جلب کنند. آنها ميخواهند ايران را به عنوان يک خطر بالفعل مطرح کنند؛ خطري که هر لحظه ممکن است اصل وجود رژيم صهيونيستي را تهديد کند. سپس با قرار دادن اين موضوع در صدر خبرها بر مشکلات داخلي خود سرپوش بگذارند، زيرا موجي از نارضايتيهاي اقتصادي و اجتماعي در درون سرزمينهاي اشغالي طي ماههاي اخير به وجود آمده است.
از طرف ديگر تحولات و وضعيت کلي منطقه، اسرائيليها را بسيار ناراحت کرده است. اين تحولات باعث شده که توجه جهاني به ايران کم شود و پروندهي هستهاي ايران از اولويت خارج گردد و ايران بتواند به برنامهي هستهاي مسالمتآميز خود بپردازد که در نظر اين رژيم با اهداف نظامي همراه است.
لذا سناريوي تهديد براي رژيم صهيونيستي، به عنوان يک عامل نجات از بحران داخلي مطرح ميشود. اما در اين بين مشکلاتي براي اين هدف وجود دارد؛ اولاً آمريکا و اسرائيل دربارهي تهديد نظامي اتفاق نظر ندارند. وضعيت پيچيدهي آمريکا در منطقه اصلاً به اين کشور اجازه نميدهد که جنگي، آن هم با ايران راه اندازد؛ جنگي که نهتنها نتايج آن تضمين شده نيست، بلکه به محض اينکه شروع شود، آمريکا ديگر نميتواند آن را کنترل کند. در اين صورت، امنيت منطقهي حساس خليج فارس و جريان صدور نفت و وضعيت ضعيف همپيمانان آمريکا در اين منطقه، همه و همه زير سؤال خواهد رفت.
ما شاهد بوديم که چند هفته پيش وزير دفاع آمريکا به سرزمينهاي اشغالي سفر کرد و در آنجا صريحاً اعلام کرد که آمريکا به هيچ عنوان آمادهي حمله به ايران نيست. او از اسرائيل هم خواست که خودسرانه دست به اين کار نزند. در اسرائيل هم اينگونه نيست که اتفاق نظر وجود داشته باشد. الان در اسرائيل اعلام شده که نتانياهو و ايهود باراک به عنوان نخستوزير و وزير دفاع رژيم صهيونيستي، دو نفري تصميم گرفتهاند که دستور حمله به تأسيسات هستهاي ايران را صادر کنند. اسرائيليها معتقدند که چنين تصميمي نه در کابينهي نتانياهو مورد اتفاق نظر است و نه در بين شخصيتهاي سياسي و پارلمان صهيونيستها مورد تأييد است. شخصيتهاي امنيتي و فرماندهان نظامي اين رژيم چنين تصميمي را تأييد نميکنند. اغلب آنها معتقدند چنين حملهاي اصلاً نتيجهي مثبتي نخواهد داشت، زيرا جمهوري اسلامي ايران با توجه به تجاربي که از حملات نظامي رژيم صهيونيستي به تأسيسات هستهاي عراق و سوريه در سه دههي گذشته داشته، تأسيسات هستهاي خود را در يک نقطه متمرکز نکرده و واحدهاي مختلف آن را در سراسر کشور پهناور خود پخش کرده است. فاصلهي بين اين واحدها آنقدر زياد است که يک نيروي هوايي در حد نيروي هوايي اسرائيل قادر نيست اين مسيرهاي طولاني را طي کند و به اين اهداف حمله کند. اگر هم موفق به چنين حملهاي شوند، به دليل وجود اين تأسيسات در زير زمين و کوهها، ضربه به آنها ضربهاي کاري نخواهد بود و جمهوري اسلامي بهراحتي ميتواند خسارات وارده را جبران کند و به کار خود ادامه دهد.
بنابراين از ديدگاه نظامي منطقي بر اين تهديد حاکم نيست و فرمانده نيروي هوايي رژيم صهيونيستي هم همين دلايل را اشاره داشته است. از ديدگاه ديگر آنها معتقدند که در اين حالت ايران به طور کامل از ان.پي.تي خارج ميشود و ديگر تعهدي به آژانس بينالمللي نخواهد داشت و به اين ترتيب ديگر آژانس نميتواند بر فعاليتهاي هستهاي ايران کنترل و نظارت داشته باشد. يعني نهتنها دستاوردي براي رژيم اشغالگر قدس ندارد، بلکه ضررهاي زيادي براي اسرائيل و آمريکا خواهد داشت. اين مباحث به صورت گستردهاي در سرزمينهاي اشغالي مطرح است.
در دو تجربهي گذشتهي اسرائيل، يعني حمله به تأسيسات عراق در سال 1981ميلادي و حمله به تأسيسات هستهاي سوريه، اين دو حمله در يک سکوت رسانهاي و سياسي مطلق انجام گرفت. يعني قبل از اجراي اين حمله هيچ خبر و نشانهاي و حتي اشارهي غير مستقيمي مبني بر حملهي رژيم صهيونيستي وجود نداشت. اين دو حمله در سکوت مطلق و غافلگيري کامل انجام شد. اصلاً اين استراتژي ارتش اسرائيل است که همواره ميخواهد طرف خود را غافلگير کند. حالا اما اين رژيم در مورد ايران دست به جنجال زده و تهديد نظامي عليه ايران را تبليغاتي کرده است. اين يک عمليات و جنگ رواني است که فشار به ايران و روسيه و چين بياورند تا از يک طرف روسيه و چين را وادار کنند که قطعنامه را بپذيرند. از طرف ديگر رژيم صهيونيستي در نظر دارد که تهديد نظامي را اهرم فشاري بر عليه ايران قرار دهد و از جمهوري اسلامي ايران در کل منطقه و بهخصوص عراق امتياز بگيرد.
آمريکاييها تلاش زيادي کردند که بتوانند قراردادي مبني بر تمديد حضور نظامي آمريکا در خاک عراق تصويب کنند، اما ناکام ماندند. اکنون نيروهاي آمريکايي در حال خروج از اين کشور هستند و تا سال 2012 -اوايل ديماه- بايد همهي نيروها را از عراق خارج کنند. آمريکاييها تحليلشان اين است که مخالفت عراق به علت نفوذ و فشار ايران بر عراق است و معتقدند که با تهديد ايران، آنها مجبور خواهند شد که در عراق امتياز بدهند و دولت عراق با حضور بخشي از نظاميان آمريکايي موافقت کند. در واقع اکنون اين استراتژي را دنبال ميکنند که نوعي باجخواهي را با عربدهکشي اسرائيل پيش ببرند.
اما در صورت هرگونه اقدامي، گزينههاي بسياري براي پاسخ ايران به حملات احتمالي وجود دارد. الان نيروهاي آمريکايي در منطقه حضور دائم و موقت دارند. در حاشيهي خليج فارس، پايگاههاي آمريکايي وجود دارد؛ اين پايگاهها بهراحتي در تيررس موشکهاي ايران است و جان نظاميان آمريکايي به خاطر صهيونيستها به خطر خواهد افتاد و اين کشور در قبال افکار عمومي خود با مشکل جدي مواجه خواهد شد. ضمن اينکه حتي خود اسرائيليها به بستهشدن تنگهي هرمز -گلوگاه اقتصادي- نيز اشاره ميکنند که ايران قادر به انجام آن است و لذا دنيا با يک بحران بزرگ اقتصادي، فراتر از بحران فعلي روبهرو خواهد شد و اين چيزي نيست که آمريکاييها به دنبال آن باشند.
پينوشت:
1. هِنري آلفرد کيسينجر، سياستمدار و استراتژيست آمريکايي که وزير امور خارجهي اين کشور نيز بوده است.