گفتگو با مدير شبکهي ماهوارهاي المنار: مثلاً در سوريه هنگامي که مردم اعتراض کردند، حکومت اين درخواست تغيير و اصلاحات را پذيرفت و تغييرات را شروع کرد، اما آمريکا و برخي کشورهاي عربي از اين انسجام ميان معترضين و نظام ناراضي بودند. آنها راغب بودند که سوريه در بحران و مشکل باقي بماند. براي همين در امور داخلي سوريه دخالت کردند.
رهبر انقلاب در ديدار با شرکتکنندگان اجلاس جهاني «جوانان و بيداري اسلامي»، آنان را به مراقبت از برنامههاي استکبار جهاني جهت انحراف در انقلابها توصيه کردند. يکي از ابزارهاي دشمنان براي ايجاد رخنه و انحراف در انقلابهاي منطقه، تاکتيکهاي رسانهاي غرب است. آقاي عبدالله قصير، مدير شبکهي ماهوارهاي المنار اين مسأله را بررسي ميکند.
ترديدي نيست که نقش رسانهها بهويژه در ده يا بيست سال اخير گسترش چشمگيري يافته است، زيرا حکومتهاي بزرگ استراتژي خود را از درگيري نظامي به جنگ نرم تغيير دادهاند تا از اين طريق منافع خود را به دست آوردند و خودشان را به مردم و دولتهاي کوچک و فقير تحميل کنند. رسانهها هم يکي از اجزاي اساسي جنگ نرم هستند و لذا جايگاهي رفيع در استراتژي حکومتها پيدا کردهاند و کارکردي ويژه براي توجيه افکار عمومي جهاني در مورد سياست دولتها يافتهاند.
نکتهي ديگر اين است که توسعهي بسيار سريع و پُرحجم فناوري باعث شده که قدرت سياستمداران مؤثر جهاني در مراکز تحقيقاتي و مراکز مطبوعاتي و رسانهاي به بالاترين حد ممکن برسد و بيشترين تأثير را بر افکار عمومي جهان داشته باشد؛ چه از طريق ماهواره و چه از طريق اينترنت و چه ديگر وسايل ارتباطي. البته گسترش سريع و بدون کارشناسي اطلاعات توسط ماهوارهها آسيبهايي را نيز در پي داشته است.
انتقال الگوها
بيداري اسلامي و انقلابهاي مردمي اخير در خاورميانه بسيار تحت تأثير رسانهها بوده است، زيرا انتقال تجربه ميان ملتها از اين راه صورت پذيرفته است. انتقال تجارب انقلاب اسلامي ايران از راه رسانهها و اينترنت و ديگر وسايل ارتباطي، تأثير بسزايي بر جوامع ديگر داشته است. مثلاً تجربهي مقاومت اسلامي حزبالله در لبنان و شکست اسرائيل در جنگ 33روزه در سال 2006 يا در برابر مقاومت و نبرد 22روزهي جوانان حماس و جهاد اسلامي در سال 2008 بيتأثير در انقلابهاي اخير منطقه نبوده است. رسانهها باعث شدهاند تمام اين تجربهها و موفقيتها به ديگر ملتها منتقل گردد و آنها را متقاعد کند که چيزي به نام محال وجود ندارد.
به عقيدهي من، امام خميني رضواناللهعليه در مسألهي انقلاب اسلامي ايران و تأسيس جمهوري اسلامي، «محال» را شکست داد و بذر «امکان» را در باور مردم و مسلمانان کاشت. اين موضوع مهم در خط فکري امام خميني رضواناللهعليه و امام خامنهاي بهخوبي مشاهده ميشود. الان حزبالله لبنان ممکن را آشکار ساخته و محال را شکست داده و اين واژه را از قاموس ملتها حذف کرده است. قبل از انقلاب اسلامي ايران و تجربهي مقاومت اسلامي در لبنان، مردم فقط «آرزو» داشتند که ظلم تمام شود، آرزو داشتند که ديکتاتور عوض شود، آرزو داشتند که فلسطين آزاد شود، آرزو داشتند که به عدالت و حقوق اجتماعي دست بيابند. البته در عين حال از تحقق اين آرزو نااميد بودند، زيرا احساس ميکردند قدرتي بزرگتر از آنها وجود دارد که اين امور و سياستها را تعيين ميکند و آنها قدرت تغيير واقعيت را ندارند.
چرا ما نتوانيم؟
الان که اخبار پيروزي حزبالله بر اسرائيل منتشر ميشود، مردم منطقه به اين فکر ميافتند که يک مجموعهي کوچک ميتواند يک دولت سرکش بزرگ مانند اسرائيل را شکست بدهد، پس چرا ما نتوانيم حسني مبارک يا زينالعابدين بن علي را شکست دهيم؟ در حالي که ما مثلاً در مصر يک امت 80 ميليون نفري هستيم. از طرف ديگر رسانههاي غربي و لاييک ميکوشند که تصوير مردم انقلابي و بيداري اسلامي را مشوّش کنند و حقايق را وارونه جلوه دهند. براي همين غرب و برخي رسانههاي عربي فقط بخشي از حقيقت را منعکس ميکنند و نه تمام آن را. آنها همواره کوشيدهاند که برخي امور کماهميت را بزرگ جلوه دهند و برخي امور مهم را به حَسَب منافع خودشان کوچک نشان دهند. آنها بهخصوص در کشورهاي انقلابي مصر و تونس و ليبي و يمن و بحرين اينگونه رفتار کردهاند.
آمريکاييها از آن جهت که سلطهي فناوري رسانه را از ديرباز در اختيار دارند و تجارب بسياري در اين امر اندوختهاند، تلاش ميکنند از اين ابزار براي تحقق اهداف و منافع خود استفاده کنند. مثلاً هنگامي که مردم بحرين خواستار حقوق خود و عدالت و آزادي شدند، بسياري از رسانههاي عربي و بيگانه سعي کردند اين انقلاب را يک مسألهي قبيلهاي يا يک کشاکش مذهبي بين شيعه و سني جلوه دهند و اينکه شيعه ميخواهد حکومت را از اهل سنت بگيرد. در حالي که واقعيت چيز ديگري بود. از سوي ديگر مثلاً در سوريه هنگامي که مردم اعتراض کردند، حکومت اين درخواست تغيير و اصلاحات را پذيرفت و تغييرات را شروع کرد، اما آمريکا و برخي کشورهاي عربي از اين انسجام ميان معترضين و نظام ناراضي بودند. آنها راغب بودند که سوريه در بحران و مشکل باقي بماند. براي همين در امور داخلي سوريه دخالت کردند و برخي گروههاي کوچک تروريست و خرابکار سوريه را در رسانهها تغذيه و حمايت نمودند و اينگونه وانمود کردند که مشکل سوريه مشکل مذهبي بين علويين و اهل سنت است و اينکه حل اين مشکل با گفتوگو ممکن نيست و فقط از راه زور و خشونت است.
مثلاً در حادثهي کشته شدن علما يا اساتيد دانشگاه حلب يا حمص، آنها از اين حادثه تصويربرداري کردند، اما خبر آنها با خبر واقعي فرق داشت. آنها اينگونه جلوه دادند که افراد مسلح وابسته به نظام سوريه آنها را کشتهاند، چون از معترضين بودهاند. حقيقتاً اما يکي از آن اساتيد علوي و يکي از اهل سنت بودند و برخي افراد مسلح معترض وابسته به آمريکا و غرب براي ايجاد فتنهي مذهبي ميان اهل سنت و علويين آنها را ترور کردند. پس از مدتي دوباره آنها به سراغ همين خبر برگشتند و آن را با عنوان و محتوي و شکل ديگري مطرح کردند. يعني همان تصاوير را دوباره پخش کردند و گفتند اين تصوير مربوط به فتنهي مذهبي بين علويون و اهل سنت است. يعني خودشان فتنه را ميسازند و خودشان هم از طريق رسانه آن را تحريک ميکنند.
حفظ انقلابها از انحرافها
بيترديد جوانان کشورهاي عربي و اسلامي منطقه در افروختن شعلههاي انقلابها نقش اول را ايفا کردهاند و اکنون نيز تلاش ميکنند که اين انقلابها را از انحراف حفظ کنند؛ انحرافي که پيامد مداخلهي قدرتهاي بزرگ و در رأس آنها آمريکا و اروپا است. از يک سو شاهديم که اين جوانان با بهراهانداختن اين انقلابها به دنبال تحقق اهداف و رؤياهاي خود هستند. از سوي ديگر اين کشورها اهدافي را بر ضد اين انقلابها و براي جابهجايي دستنشاندگان خود در منطقه دنبال ميکنند، اما آنگاه که يقين يافتند پيروزي با اين جوانان همپيمان و همصدا است، سياست تفرقهي ميان نيروهاي انقلاب را در پيش گرفتند. لذا گاهي با تطميع و تشويق و زماني با تهديد و ارعاب آنها و نيز إعمال انواع فشارها در پي آنند که اين انقلابها را از مسير خود منحرف کنند تا دوباره نظامهايي را در خدمت منافع استعماري و توسعهطلبانهشان بازتوليد کنند. بر اين اساس است که وظيفهي خطير حفظ هويت ملي و اسلامي اين انقلابها بر دوش جوانان سرزمينهاي اسلامي سنگيني ميکند.